رمان برادران کارامازوف آخرین اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. رمانی که داستایفسکی سه سال از آخرین سالهای عمر خود را صرف نوشتن آن کرد. این رمان نهایتا در سال ۱۸۸۰ به پایان رسید و اگر نویسنده از دنیا نمیرفت قصد داشت داستان آن را ادامه دهد. به اعتقاد بسیارانی این رمان بزرگترین رمان داستایفسکی است.
همانطور که احتمالا میدانید، داستایفسکی شاهکارهای زیادی خلق کرده است که بیشتر آنها را نیز در کافهبوک معرفی کردهایم. اما در این میان معرفی رمان برادران کارامازوف یکی از سختترین موارد خواهد بود. این رمان بهحدی بزرگ است که محال است کسی بتواند در یک معرفی به همه جنبههای کتاب اشاره کند. با این حال امیدواریم در این معرفی شما را ترغیب کنیم که این اثر بزرگ را بارها و بارها بخوانید.
کتابهایی که تا به امروز از فیودور داستایفسکی در کافهبوک معرفی شده عبارتند از:
پشت جلد کتاب برادران کارامازوف نیز قسمت مهمی از متن کتاب در صفحه ۳۵۰ آمده است:
برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همهی خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانهی ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هرچیز را دوست بدارید. اگر هرچیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین که آن را دریافتید هر روز بیوقفه شروع خواهید کرد به درک بیشتر و بیشتر آن. و سرانجام شیفتهی همهی عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی. حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آنها را عذاب ندهید، شادیشان را از آنان نگیرید… |
داستایفسکی این اثر شاهکار خود را به آنا گریگوریونا – همسرش – تقدیم کرده است.
خلاصه کتاب برادران کارامازوف
در همان ابتدای کار و با خواندن اولین جملات داستان، خواننده متوجه میشود که این رمان با دیگر رمانهای داستایفسکی متفاوت است. نویسنده در ابتدای داستان موضوع مهمی را بیان میکند و این موضوع مهم، مرگ اسرارآمیز و دلخراش زمیندار مشهور فیودور پاولویچ کارامازوف است. فردی که این رمان درباره او و پسرانش است. فردی که از گونهی آدمهای عجیب روزگار است، از گونهای که فراوان به آنها برخورد میکنیم. اما قبل از این اتفاق مهم روای داستان یک مقدمه آورده است.
در مقدمهای که روای داستان آورده است و اتفاقا خودش آن را زاید میداند، او قهرمان رمان را آلکسی فیودورویچ کارامازوف معرفی میکند. آلکسی یا آلیوشا سومین پسر فیودور پاولویچ است که راوی اعتقاد دارد به هیچ وجه مرد بزرگی نیست اما با این حال او را قهرمان داستان میداند. همین موضوع ذهن خواننده را درگیر میکند و خواننده درنهایت باید به این سوال پاسخ دهد که چرا آلکسی فیودورویچ قهرمان این رمان است.
فیودور پاولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد. بزرگترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. در فصلهای اول رمان داستان این خانواده کوچک نازنین بیان میشود و سرگذشت این دو ازدواج و سرگذشت هر کدام از پسرها روایت میشود.
با خواندن فصلهای ابتدایی رمان متوجه میشویم که فیودور مردی رذل و کثیف است که کوچکترین توجهی به پسرانش ندارد. کاملا مشخص است که او هیچ بویی از پدر بودن و وظایف پدری نبرده است. فیودور پسرانش را در کودکی به حال خودشان رها کرده و مدام در پی شهوترانی و ارضای امیال خودش است. |
در میان پسران ابتدا با دمیتری آشنا میشویم که او هم شهوتران و گناهکار است. هنگامی که چهار سال داشت پدرش – فیودور – او را رها کرد. خط فکری خاصی ندارد و عقیده دارد پدرش ثروتهای مادرش را بالا کشیده و اکنون به او بدهکار است. در اینجا لازم است اشاره کنیم که زن اول فیودور، یعنی مادر دمیتری، از خانوادهای اشرافی و نسبتا ثروتمند بود.
سپس با ایوان آشنا میشویم. روشنفکری شکاک که خط فکری مشخصی دارد و حتی تلاش میکند رابطه ویران شده میان دمیتری و فیودور را حل کند. و در نهایت با آلیوشا آشنا میشویم. جوانی بیست ساله که در صومعه بزرگ شده است و همانطور که خواندید قهرمان رمان معرفی شده است.
آلیوشا سر از صومعه درآورد چون تنها راهی بود که او را مجذوب میکرد و میشود گفت این راه، برونرفت مطلوبی برای روحش بود و البته این راه را انتخاب کرده بود چون بسیار مورد توجه زوسیما، پیر پرآوازه صومعه بود.
پس از آشنا شدن با این خانواده کوچک نازنین، به مرور متوجه اختلاف جدی میان بزرگترین پسر و پدر خانواده میشویم و میبینم که دو پسر دیگر چه تلاشهایی برای رفع این مشکل میکنند. برای حل این مشکل اعضای خانواده که سالهاست همدیگر را ندیدهاند دور هم جمع میشوند تا این مشکلات را برطرف کنند. برخورد این افراد با همدیگر، اختلاف نظرهای آنها، گفتوگوهایی که با همدیگر دارند و مراجعه آنها به صومعه نزد زوسیمای پیر برای حل اختلاف و… شروع جدی این رمان است.
رمان برادران کارامازوف در ۴ بخش و ۱۲ کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چندین فصل است. کتابهای این رمان به ترتیب عبارتند از: خانوادهی کوچک نازنین / جمع ناجور / شهوتپرستان / خراش دل / موافق و مخالف / راهب روس / آلیوشا / میتیا / تحقیقات اولیه / پسر بچهها / برادر ایوان فیودورویچ / اشتباه در قضاوت. |
در اینجا شاید لازم باشد که در مورد اسمردیاکوف هم صحبت کنیم. کسی که نقشی مهم و اساسی در رمان دارد. اما برای جلوگیری از فاش شدن بیش از حد داستان به این شخصیت در این قسمت اشارهای نمیکنیم. در ادامه و در قسمت درباره رمان از اسمردیاکوف صحبت خواهیم کرد.
این رمان ترجمههای مختلفی دارد و ما ترجمه احد علیقلیان را معرفی کردهایم. این ترجمه یک ترجمه خوب و روان بود که اگر کمی در مطالعه کتاب جلو بروید با سبک آن کامل آشنا خواهید شد. البته کتاب ایرادهایی دارد اما به ترجمه مربوط نیست. رمان برادران کارامازوف یک رمان طولانی است که تقریبا ۴۰۰٫۰۰۰ کلمه دارد و نشر مرکز آن را در یک جلد منتشر کرده است. این موضوع باعث شده فونت کتاب مقداری ریزتر از حالت عادی باشد و ممکن است خواننده را هنگام مطالعه دچار مشکل کند. همچنین یادداشتهای مترجم نیز به طور کلی در آخر کتاب آمده است که رجوع به آن از حالت عادی که پایین صفحات میآید سختتر است.
درباره رمان برادران کارامازوف
در طول سالها کتابهای خوب زیادی خواندهام که از جمله آنها میتوانم به دن کیشوت، بینوایان، جنایت و مکافات، ابله،خوشههای خشم و… اشاره کنم. کتابهایی که هر کدام برای خود یک شاهکار هستند و حرفهای بسیار زیادی برای گفتن دارند. اما وقتی رمان برادران کارامازوف را تمام کردم، به این فکر میکردم که این رمان بدون تردید جزء سه رمان برتری است که تا به حال خواندهام. رمانی که وقتی آن را مطالعه کنید بدون تردید جایگاه ویژهای در ذهن شما خواهد داشت.
برادران کارامازوف برای من دقیقا همان کتابی بود که از داستایفسکی انتظار داشتم. یک رمان سرشار از طغیان، سرشار از جدال بین نیرویهای خوب و بد، جدال بین شک و ایمان با مفاهیم فوقالعاده زیبا و عمیق از جمله بخشش، اشتراک در گناه، اشتراک در رستگاری، عذاب کشیدن و بسیاری موارد دیگر.
در پیشگفتار رمان متنی از ریچارد پوتر آمده است که بخشی از آن در مورد ایده شکلگیری داستان برادران کارامازوف صحبت میکند. همچنین در این قسمت در مورد ایمان و بیایمانی داستایفسکی صحبت میشود. احتمالا شما هم میدانید که منتقدان به کتابهای داستایفسکی بعد از دوره محکومیت او در سیبری توجه ویژهای دارند و این کتابها را شاهکارهای او میدانند. داستایفسکی در دوره محکومیتش در زندان اومسک فقط میتوانست یک کتاب به همراه داشته باشد و مطالعه کند، این کتاب هم کتاب مقدس بود.
همزیستی ایمان و بیایمانی به راستی در همهی عمر در وجود داستایفسکی باقی ماند؛ بیان هنری نهایی آن دربرادران کارامازوف جلوهگر میشود، در شخصیتهای متضاد زوسیمای پیر و مفتش بزرگ. داستایفسکی مسیح انجیلها را در زندان اومسک «ملاقات کرد». آن جا مرد جوانی را هم ملاقات کرد به نام ایلینسکی که به جرم پدرکشی محکومیتی بیست ساله را میگذراند. او را در یادداشتهای خانه مردگان وصف کرده است: در تمام مدتی که با او زندگی میکردم، عالیترین و شادترین وضع روحی را داشت. این فرد دمدمی و سبکمغز بود و بیاندازه بیمسئولیت، هرچند به هیچ روی احمق نبود. هرگز هیچ بدرفتاری خاصی در او ندیدم. داستایفسکی باور نمیکرد که ایلینسکی مقصر این جنایت باشد. بعدها خبردار شد که این مرد پس از تحمل ده سال از دورهی محکومیتش آزاد شده بود. داستان این «زندگی که در جوانی تباه شده بود، با چنان محکومیت هولناک» سرانجام موضوع برادران کارامازوف یا، چنان که روای این رمان میگوید، «جنبهی بیرونی ان» شد. (پیشگفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴) |
اما اشتباه نکنید، این رمان صرفا در مورد تباه شدن جوانی بر اثر محکومیت نیست، حتی در مورد قتل پدر هم نیست. این رمان جنبههای بسیار گستردهتری دارد که پرداختن به همهی آنها از توان خارج است. در اینجا به برخی از این جنبهها اشاره میکنیم.
ما در این رمان آلیوشا را داریم که به واسطه نقشی که دارد قهرمان رمان محسوب میشود. بعد از مطالعه رمان متوجه میشوید که آلیوشا بهنحوی مرکز رمان است. در همهجا حضور دارد و همه شخصیتها در هر مکالمه و در هر جایی از او یاد میکنند اما میبینیم که خود آلیوشا نقش پررنگی ندارد. و یا همانطور که روای در مقدمه خود گفته است به هیچ وجه مرد بزرگی نیست، او اغلب خاموش است و فقط گوش میدهد. مخصوصا در مکالمه بین ایوان و آلیوشا این موضوع بسیار به چشم میآید. اما با این حال قهرمان داستان است چرا که سرنوشت این دنیا در دستان او قرار دارد.
شخصیت ایوان نیز یکی از به ماندگارترین و کلیدیترین شخصیتهاست. ایوان روشنفکری است که عمیقترین فصل کتاب را – مفتش بزرگ – از زبان او میشنویم. او طغیانگر است. یک معترض که در برابر دنیای خداوند میایستد. البته درباره بود و نبود خداوند با آلیوشا – این آدم پاک، ابله مقدس و نماینده خوبی – بحث و گفتوگو میکند اما به طور کلی خودش میگوید با خدا کاری ندارد بلکه به دنیای خداوند معترض است. او دنیا را غرق در فساد و خشونت میبیند و فقط میخواهد بلیطی زندگی در این دنیا که توسط خداوند به او داده شده است را پس بدهد.
اگر آدم شریفی باشم وظیفهام این است که آن را هرچه زودتر پس بدهم. و این کاری است که من دارم میکنم. این نیست که خدا را قبول ندارم. آلیوشا، فقط با کمال احترام بلیت را به او پس میدهم. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۲)
ایوان برای توجیه اینکه چرا دنیا را قبول ندارد به کارهای وحشیانه انسان علیه کودکان اشاره میکند. کودکانی که هیچ گناهی ندارد و مطلقا دلیلی وجود ندارد که این معصومان سختی بکشند و یا قربانی باشند. ولی با این حال انسان آزاد است، مختار است که هر کاری انجام دهد و این کار میتواند علیه کودکان هم باشد. مسئله آزادی انسان به فصل مفتش بزرگ ختم میشود. یک فصل گسترده و عمیق که در آن داستایفسکی مسیح را زنده میکند. مسیح در قرن شانزدهم در زمانهای که دستگاه تفتیش عقاید در اوج قدرت و فعالیتش است به زمین بازمیگردد:
آرام و ناپیدا ظهور کرد اما، گفتنش عجیب است، همهکس او را بهجا آورد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۷۶)
پس از اینکه همه مسیح را شناختند، دستگاه تفتیش عقاید نیز او را شناسایی و در نهایت دستگیر میکند. او را به زندان منتقل میکنند و در آنجا کشیش کلیسای جامع با مسیح گفتوگو میکند. گفتوگویی که موضوع اصلی آن بر سر آزاد گذاشتن انسان است. این فصل از کتاب حقیقتا تکاندهنده است و خواننده لازم است با دقت آن را مطالعه کند.
یکی دیگر از شخصیتهای رمان، پسر بزرگ یعنی دمیتری است. کسی که منتقدان او را انسانیترین و نابترین چهره روسی در آثار داستایفسکی میدانند. دمیتری فردی است که سهی عظیم در مشکلات این رمان دارد و راه رهایی را از طریق رنج دیدن میبیند. در کتاب داستایفسکی جدال شک و ایمان درباره او آمده است:
دمیتری کارامازوف صرفا بزرگترین شخصیت واپسین رمان داستایفسکی نیست که آموزههای گناه و رنجش را در وجود او تجسم بخشیده و به عمیقترین وجه بیان کرده است؛ او یکی از چهرههای تراژدیک بزرگ ادبیات است. در لحظاتی از رمان، او به دنیای شعر ناب تعلق دارد. از این جنبه، او در میان شخصیتهای آفریده داستایفسکی یگانه است. رفتار خونسردانه واقعبینانه او سبب میشود که همان تاثیری را که میشکین بر خواننده دارد او هم داشته باشد و از آن فراتر برود. (داستایفسکی جدال شک و ایمان – صفحه ۳۶۰)
اسمردیاکوف نیز یکی از کلیدیترین شخصیتهای رمان است. کسی که منتقدان نقش او را در برابر ایوان شبیه نقش سویدریگایلف در برابر راسکلنیکف در جنایت و مکافات میدانند. انگیزههای اسمردیاکوف برای انجام کارهای خبیث بسیار زیاد است و او با توجه ویژهای که به شخصیت ایوان دارد نقاط قوت او را دریافت کرده است و نقاط ضعف را از بین برده است. تاثیرات ایوان روی اسمردیاکوف و انجام کارهایی توسط او مفهوم اشتراک در گناه را در این رمان به تصویر میکشد.
درباره جنبههای مختلف و فوقالعاده رمان برادران کارامازوف میتوان بسیار نوشت و صحبت کرد اما درنهایت با خواندن آن است که به معنای واقعی کلمه میتوان به شاهکار بودن آن پی برد. شاید بد نباشد به این موضوع اشاره کنیم که برای درک وسیعتر و عمیقتر این رمان لازم است اطلاعات مختلفی در اختیار داشته باشید که مترجم کتاب – احد علیقلیان – تلاش کرده است در هرجا که لازم باشد خواننده را راهنمایی کند. در قسمت دیگری از پیشگفتار کتاب در این مورد آمده است:
برادران کارامازوف علاوه بر بسیاری چیزهای دیگر، رمانی است درباره کلمه به همهی معنای آن، از کلام مجسم خداوند تا پوچترین حرفهای پیشپاافتاده. به نظر میرسد این رمان در فرایند نوشته شدن کتابخانهی کوچکی را بلعیده باشد: رمان پر از نقلقول، تقلید و تلمیح است. شخصیتهایش فقط سخنگو نیستند، بیشترشان نویسنده نیز هستند: نامه، مقاله، شعر، جزوه، رساله، خاطرات و یادداشت مینویسند. شخصیتها نمایش اجرا میکنند، سخنرانی میکنند، لطیفه میگویند یا موعظه و اعتراف میکنند. (پیشگفتار رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸)
رمان برادران کارامازوف بدون هیچ تردیدی در میان لیست کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار میگیرد و ما خواندن آن را به همه شما عزیزان پیشنهاد میکنیم.
اینفوگرافیک کتاب برادران کارامازوف
براساس این رمان یک اینفرگرافیک توسط کافهبوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبههای مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر برادران کارامازوف کمک میکند. البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخواندهاید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چراکه در اینفوگرافیک خلاصه همه قسمتهای مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخشهای مهم آن را بازگو میکند.
جملاتی از متن رمان برادران کارامازوف
آنچه ایمان را برای شخص واقعبین به ارمغان میآورد معجزه نیست. واقعبین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بیچونوچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)
از دروغ بپرهیز، از همهی دروغها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آنچه در تو بد مینماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کردهای پالایش مییابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پیآمد هر دروغی است. از کمدلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)
پدران راهب، چرا روزه میگیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم میروم و روزه میگیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بیآنکه خود را با نان دیگران در صومعهای حبس کنی، و بیطمع هیچگونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)
خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیستوچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)
از گناهانتان نهراسید، حتی آنگاه که به آن پی میبرید، بهشرط آنکه توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز میگویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را میرانند، بیآبرویتان میکنند، دشنامتان میدهند و به شما تهمت میزنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و مادهگرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهایتان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برایشان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمیخواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)
انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغهی بیوقفه و آزاردهندهای برایش نمیماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را میجوید در پایش بیفتد که بیچونوچرا باشد، به قدری بیچونوچرا که همهی انسانها بیدرنگ در پرستش همگانیاش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغهی این موجودات ترحمانگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همهچیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)
به تو میگوییم برای انسان هیچ دغدغهای آزارندهتر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیهی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا میآید به او بسپرد. اما تنها کسی میتواند آزادی انسانها را بر عهده بگیرد که وجدانشان را راضی کند. با نان بیرقی بیچون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچچیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آنگاه حتی نان تو را بر زمین میاندازد و کسی را متابعت میکند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)
زندگی بهشت است، و ما همه در بهشتیم اما نمیخواهیم آن را بفهمیم، و اگر بهراستی میخواستیم آن را بفهمیم فردا سرتاسر دنیا بهشت میشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۱۸)
دنیا، بهویژه اخیرا، اعلام آزادی کرده است، اما در این آزادی آنان چه میبینیم: فقط بردگی و خودکشی! (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴۴)
وقتی پسر خدا به صلیب کشیده شد و مرد، از بالای صلیب یکراست رفت به جهنم و همهی گناهکارانی را که آنجا رنج میکشیدند آزاد کرد. و جهنم نالید چون فکر میکرد دیگر گناهکارانی نخواهند آمد. و خداوندگار به جهنم گفت: «ناله نکن، ای جهنم، چون همهی انواع قدرتمندان، و فرمانروایان، قضات بزرگ و ثروتمندان از همهجا بهسوی تو خواهند آمد و تو همچون همیشه پر خواهی بود، تا ابدالآبد، تا زمانی که من دوباره بیایم. درست است، این همان چیزی است که گفت…» (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴۴۹)
من به مردم ایمان دارم و همیشه خوشحال میشم به انصاف با آنها رفتار کنم اما هیچوقت رو بهشون نمیدم، این شرط لازمه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۵۹۳)
بسیاری آدمها فقط به این دلیل شریفند که احمقند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۴۲)
اگر خدای لایتناهی وجود نداشته باشد، پس فضیلتی هم نیست، و اصلا نیازی به آن نیست. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۸۴)
حقیقت بهندرت چیز بامزهای است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹۴)
لحظاتی هست که، در انجام وظایفمان، خودمان در برابر انسان درون و هم به خاطر انسان درون تقریبا احساس ترس میکنیم! این لحظاتی است که آدم به وحشت حیوان جنایتکاری میاندیشد که از پیش میداند همهچیز از دست رفته است اما همچنان تقلا میکند، همچنان قصد دارد با شما بجنگد. اینها لحظاتی است که همهی غرایز صیانت نفس فورا در او سربلند میکند و او در تلاش برای نجات خودش به شما با چشمی نافذ نگاه میکند، میپرسد و رنج میکشد، شما را میگیرد و مطالعه میکند، چهرهتان را، اندیشههایتان را، در انتظار اینکه ببیند از کدام سو ضربه خواهید زد، و بیدرنگ هزاران طرح در ذهن اشفتهاش میریزد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۷۷۴)
کاملا در سلامت عقل هستم، اما روحم زیر بار سنگینی است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸۰۷)
مشخصات کتاب
عنوان: برادران کارامازوف
نویسنده: فیودور داستایفسکی
ترجمه: احد علیقلیان
انتشارات: مرکز
تعداد صفحات: ۸۵۴
قیمت چاپ پنجم: ۶۲۵۰۰ تومان
جلد گالینگور
👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی
مرکز زیبایی آتریسا
راه اندازی و خدمات شبکه:
تولید انواع سیستم های تهویه مطبوع
فروش ساعت مچی به قیمت عمده
طراحی و ساخت انواع دستگاه بسته بندی استرچ پالت (پالت استرچر
باکس فیلتر
بلوتوث شاتر
دیگ بخار دست دوم
سرمایه گذاری مطمئن در صنعت بیمه
پخش گیاهان دارویی
کاشی های معرق و هفت رنگ مساجد و اماکن متبرکه
Octane booster