این رمان یک پروندهی منسجم و آماده دربارهی شخصیتی به اسم لودویک مرزبان است که قطعهی تاریخی مربوط به دوره عیلامی را از کشور خارج کرده. این قطعهی تاریخی فلوتی بزرگ و سنگی و شاید فلزی است که شاخصهی خاص آن زراندود بودن دهانه و خروجی آن بود.
مرجان صادقی: راویِ رمان مردی به نام ماهان است که از همسرش کتایون جدا شده و پسرش بابک از این جدایی غمگین و در تلاش برای آشتی دادنشان است. ورود به داستان در سوئد است و نویسنده داستانش را با بازگشت به گذشته (فلاشبک) از کودکیاش در ایران شروع میکند. ارجاعات تاریخی «قطعات گمشده» از دورهی عیلامی در طول رمان همراه خواننده است. نویسنده در مورد استفاده از این ارجاعات تاریخی در طول رمان میگوید: «موضوع کلی این رمان درباره گذشته است و اینکه این گذشته چه طور میتواند در آینده ما تأثیرگذار باشد و تغییرات در آن تا چه حد میتواند سرنوشت ما را متحول کند. همانطور که حتماً مطالعه کردید ماهان یک محقق مهاجر است و روی موضوعی تحقیق میکند که در مورد اشتراکات اساطیر ایران و کشورهای اسکاندیناوی است. طبیعتاً ما برای بافتن شبکهی روابط داستان و پیوند گذشته و آینده در قالب تاروپود داستان نیاز به ارجاعات تاریخی دقیقی داشتیم که درکنش دیالکتیکی با آینده قرار گیرد و درنهایت تبدیل به وضعیت جدیدی شود که برای ماهان پیدا شدن قطعات گم شده پازل و شروع زندگیای دوباره است.»
ماهان به همراه مادرش در کودکی به خانهی لودویک مرزبان رفته؛ لودویک مرزبان فرزند مهدی مرزبان از فرزندان خوانین استان فارس بود که با دختر «کارل گوستافوستداهل» مستشار نظامی سوئدی در اواخر دوران قاجار که در مدرنیزاسیون نظمیه تهران نقش اصلی را داشت ازدواج کرد... ص ۳۲
مادر ماهان در این ملاقات اتفاقی از خانهی مرزبان، یک پیراهن و یک پازل از این خانواده که به نظر قصد مهاجرت دارند میخرد. سالها بعد همین بلوز را تن پسرش بابک میکند و همراه هم به پارک میروند. ریتا دختر لودویک مرزبان که حالا زن بالغی است پیراهن و نوشتهی پشتش را که برای یک مدرسهی پیشرو در سوئد است، میشناسد. به نظر مخاطب احتمال این اتفاق بسیار ضعیف است امّا نویسنده میگوید: «یک تصادف باورپذیر با احتمال یک در میلیون هم احتمال است. بههرحال یک در میلیون هم احتمال است و محال نیست.» ص ۱۰
هادی معیرینژاد نویسندهی قطعات گمشده در مورد چرایی انتخاب پیراهن مدرسهی پیشرو برای ورود به این پازل درهمریخته میگوید: «حقیقتش این بخش داستان کاملاً حقیقی است و این پیراهن درواقع پیراهنی است که خودم داشتمش و در سالهای ۵۶ یا ۵۷ که درست یادم نیست از حراجی خانه یک اروپایی خریدیم و همینطور پازلی که در رمان اشاره شده. در حقیقت بخش اول داستان که مربوط به ماهان و مادرش و خرید از خانه یک اروپایی در حال مهاجرت است کاملاً حقیقی است و حتی دختربچهای که بیخیال در آشپزخانه شیر و کورن فلکسش را میخورد هم به همین ترتیب؛ اما بخش بعدی داستان را تخیل کردهام اینکه همان شخص مهاجرت کرده و بهواسطه این حلقهی اتصال، دختر را پیدا میکند... خب شاید برای شما و حتی برای من که داستان را مینوشتم این حسن اتفاق کمی مدل فیلمهای هندی به نظر برسد اما ریتا توضیح میدهد که آنها درون یک بازی آسمانی هستند که بهواسطه آن، این کشش و جذب اصلاً عجیب نیست. خب طبیعتاً همینطور که متوجه هستید رمان قطعات گمشده با آنکه در فضایی رئال میگذرد اما اصلاً در چارچوب رمانهای رئال نمیگنجد. پس خیلی نباید تعجببرانگیز باشد که رمان با یک احتمال یک در میلیون شروع شود همانطور که تراژدی هملت با دیدن روح پدر هملت شروع میشود و استارت این تراژدی جدی و رئال را در واقع یک اتفاق از نظر ما محال میزند. ضمن اینکه من خیلی شنیدهام و شاید شما هم شنیده باشید که مثلاً یک فرد میانسال بعد از مهاجرت به کشوری دیگر، دوست دوران کودکی خود را مثلاً در یک فروشگاه یا در یک مراسم عمومی پیداکرده است؛ بنابراین من این حسن تصادف را خیلی محال و برای شروع یک رمان ضعیف نمیدانم.»
ریتا از ماهان میخواهد به دیدار پدرش که نسَبی ایرانی دارد برود. ماهان که مشغول تمام کردن تز پایاننامهاش در مورد اسطورههای موازی ایران و اسکاندویناویست و فرضیهاش در مورد تأثیر این اسطورهها بر مهاجرت بزرگ آریاییها، مرزبان را به خاطر تجربه تاریخی و البته تحصیلات مرتبط مرجع مناسبی برای کمک گرفتن میبیند و البته رخداد این احتمالِ یک در میلیون هم برایش کنجکاوی برانگیز است. اینکه پلات اصلی رمان بهزعم نویسنده تشابهی با پازل کودکی ریتا و ماهان دارد تا آخر رمان در هالهای از ابهام میماند. نویسنده در مورد این تشابه که به نظر ساخت یا پرداخت قاعدهمندی نداشته، اضافه کرد: «خب ما در این داستان تشتت میبینیم؛ زندگی ماهان، معیشتش در سوئد و پایاننامهی روی هوایش همگی متشتت هستند مثل یک پازل بههمریخته. همانطور که عرض کردم من خودم این پازل را داشتم و موضوع آن دربارهی قسمتهایی از زندگی یک پسر مرتب و منظم بود. داستان که جلو میرود ما بهتدریج انگار قطعات پازل را کنار هم میچینیم و در پایان که ریتا نامه و بستهای را به ماهان میدهد پازل زندگی پسر منظم تکمیل میشود و تشتت از زندگی ماهان رخت بر میبندد. اینکه میفرمایید این تشابه ساخت و پرداخت قاعدهمند و درستی نداشته به نظرم صحیح نمیرسد، حتماً این روند بطئی در ساخت اجزای داستان کنار هم و رسیدن به تکامل در انتهای داستان خیلی مد نظرتان نبوده. چون من تکههای قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و ارجاعات تاریخی داستان را با وسواس زیاد کنار هم گذاشتم، درست مثل کامل کردن یک پازل و وقتی داستان را سر بهسلامت به انتها رساندم دقیقاً احساس کسی را داشتم که یک پازل هزارتکه را کامل کرده. مثلاً جایی که همسر لودویک مرزبان روی صندلی هیپنوتیزم میمیرد ما مرده او را در رویای صادقه ژاله در ایران میبینیم. خب تنظیم کردن این روابط در داستان و در خطوط زمانی متفاوت، نیاز به یک انسجام فکری و نظم و ترتیب در پلات و خرده روایتها و تقدم و تأخرشان دارد.»
لودویک مرزبان انسان عجیبی است. او سالها قبل در مورد فلوت و لوح راهنمای آنکه مربوط به دورهی عیلامی است، تحقیقات گستردهای کرده و فرضیهای در مورد نواختن فلوت و هیپنوتیزم انسانها برای طی کردن زمان و بازگشت به گذشته دارد. امّا فرضیهاش در این مورد با مرگ همسرش در حالت هیپنوتیزم با شکست مواجه و از دانشگاه اخراج میشود. ماهان مهرهی مناسبی برای اوست تا به ایران بازگردد و لوح را با خود از ایران خارج کند. داستان موازی که نویسنده به آن پرداخته در آبان تا بهمن ۵۷ و مربوط به پروندهای است در مورد خروج شیء باستانی از کشور. مسئول رسیدگی به این پرونده سروان جوان شهربانی به اسم ملکی است. ملکی با پیگیری پرونده به پسرعموی مرزبان که پیرمردی بیمار است میرسد. ملکی که به همدستی پسرعموها مشکوک است به دنبال ردپایی از اشیا مسروقه به خانهی غلامعلی مرزبان سرک میکشد. ژاله پرستار غلامعلی به او اطمینان میدهد که هیچ شیء تاریخی در خانهی مرد نیست جز یک تابلوی نقاشی از چغازنبیل؛ ملکی از تابلو چیزی نمیفهمد و با انقلاب ۵۷ پرونده بسته میشود. گزارش اول گزارش ادارهی گمرک فرودگاه مهرآباد مبنی بر خروج شیئی باستانی متعلق به دوران عیلامی توسط فردی به نام لودویک مرزبان تبعهی کشور سوئد بود که پانزدهم مهر تهران را به مقصد استکهلم ترک کرده بود. گزارش دوم از وزارت اطلاعات و گردشگری بیان میکرد فلوت یا نیلبکی باستانی توسط شخصی به اسم مرزبان و تیم باستانشناسیاش در محوطهی چغازنبیل شوش کشف شده و وی خواستار بررسی و مطالعه این آثار در خارج از کشور با امکانات پیشرفتهی قدمتیابی شده.
باکت بتن-باکت بالابرساختمانی
شکارچی تست شوید
فلش مموری کریستالی
کارت طلایی
نرم افزار فروشگاهی محصول شرکت شایگان سیستم
حمل بار با وانت چادر دار به تمام نقاط کشور
خرید آنلاین جدیدترین مدل های کیف زنانه و مردانه
استخدام بازاریاب خانم و آقا با شرایط ویژه
اگزوزسازی هاشمی
ال ای دی 19 سامسونگ
فروش ویژه اسکید لودر
اخذ ویزای شینگن و رزرو هتل با پیشوازآسیا